میان سرمای آن روز پاییزی
زیر چکه های باران
اشک می ریخت
قطره قطره
آرام آرام
تنش به لرزه بود
قلبش به تپش
و نفس هایش تنگ
این بود حرف دلش:
دیروز عاشق شده بودم
عاشق باران
امروز تنها شدم زیر قطره های باران
.
.
.
عاشق باران چتر ندارد...
میان سرمای آن روز پاییزی
زیر چکه های باران
اشک می ریخت
قطره قطره
آرام آرام
تنش به لرزه بود
قلبش به تپش
و نفس هایش تنگ
این بود حرف دلش:
دیروز عاشق شده بودم
عاشق باران
امروز تنها شدم زیر قطره های باران
.
.
.
عاشق باران چتر ندارد...
دلم تنگ است امشب گریه زاری
به روی گونه ام کرد بی قراری
صدای هق هق در دونه هایم
شکستن شاخ و برگ نو نهالی
سرودم مثنوی ها و رباعی
ولی آلوده ام بر سوگواری
کنار قافیه قافی ندادم
ولی مضحک شدم در شعر بانی
عطری که پریده از رنگ پیرهنت
تمام دنیای من است
این روزها!
دنیایی
که خدایش تویی و
دوری از من
خیلی دور
دور تر از همین فاصله ای که
نامش را گذاشتی
نزدیک!
دستم به حوالی این نزدیک
نمی رسد چرا!
خدای من......
امروز
در حوالی باران
بوی تو به مشام می رسید
نفس نفس تو را کشیدم
تمام وجودم را به تو!
امروز بوی عاشقانه ای میداد
تمام خاطرات زندگی ام
امروز به یادت بودم
راستش را بخواهی اگر
امروز خیلی دوستت داشتم...
یادت باشد!!!
شعر مجید خراطها
لبم خندونه اما باز
تو قلبم کلی غم دارم
درسته مهره اما باز
بدون مهرتو کم دارم
دلم باز بی قرار امشب
چشمو به جاده می دوزه
تا پاییز شد سفر کردی
الان چند سال و هفت روزه
من از مهرم تو بی مهری
این روز ها هم میرن آره
اگه که بشکنه بغضم
عجب بارونی میباره
شاید پاییزو رد کردم
با این شمعی که میسوزه
دارم دق می کنم سخته
تازه این هفتمین روزه
اگر امشب بیاد بارون
تو رو حس میکنم پیشم
دعا کردم بباره چون
میخوام امشب بهاری شم
شاید این حس پاییزه
که من برگامو میریزم
ولی بی تو چقدر سخته
عبور از فصل پاییزم
ماندنت رویا نبود ، گفته بودی با تو می مانم ، ولی
رفتی و گفتی كه اینجا جا نبود ، سالیان سال تنها مانده ام ، شاید این رفتن سزای ما
نبود ، من دعا كردم برای بازگشت ، دست های تو ولی بالا نبود
*
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست / گر در این
خلوت بمیرم هیچكس اگاه نیست
من در این دنیا بجز سایه ندارم همدمی / این رفیق
نیمه راهم گاه هست و گاه نیست
تعداد صفحات : 3